درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

71/01/30

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: تفسیر سوره نسا/آیه1/

﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيراً وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبَاً﴾[1]

مباحث مطرح شده در آيه اول

سه مبحث، درباره آفرينش انسان مطرح مي‌شد. ممكن است مباحث ديگري هم در كنارش طرح بشود ولي اينها رئوس مسائل را دارد.

نظريه وحدت يا تعدد ريشه نسل بشري

مبحث اول اين بود كه آيا بشرِ فعلي، فرزندان يك پدر و مادرند يا فرزندان چهار پدر و مادرند يا فرزندان چندين پدر و مادر كه سه رأي در اين مبحث اول بود.

بيان نظريه تکامل انسان

مبحث دوم آ‌ن است كه به هر تقدير، انسانها كه فرزندان آدم و حوّا هستند، اين آدم و حوّا، فرزندان انسانهاي غيرمسئول‌ و غيرمسلّح به عقل و انديشه‌اند، آنها در طيّ ادوار طولاني يكي پس از ديگري متولّد شد تا رسيدند به آن حيوانهايي كه تبديل شدند به انسانهاي غيرمسئول و انسانهاي غيرمسئول در اثر تناسل و توالد، كم‌كم زمينه شدند براي پيدايش انسانهاي مسئول. يا نه، آدم و حوّا(عليهما السلام) مستقيماً خودشان‌ مسئول تطوّرات حيوان‌اند، مثل بوزينه ـ معاذ الله ـ كه اين حيوان، در اثر تطوّر، مايه پيدايش انسان شد يعني نسل قبلي، بوزينه بود و نسل بعدي انسان شد، آن‌هم در درازمدت. يا نه; نه آن است و نه اين، بلكه آدم و حوّا(عليهما السلام) از كسي به دنيا نيامدند يا از چيزي به دنيا نيامدند; نه از حيوان به دنيا آمدند نه از انسانهاي غيرمسئول، از خاك خلق شدند اين سه نظر، در مبحث دوم.

نحوه خلقت آدم و حوا از خاک

مبحث سوم آن است كه حالا كه آدم و حوّا(عليهما السلام) فرزند حيوان يا انساني نيستند از خاك خلق شدند آيا به نحو عادي، خاك به صورت انسان درآمد يعني تطوّراتي را گذراند همان طوري كه يك قطره آب در رَحِم زن با طيّ مراتب كمال به انسانيّت مي‌رسد، يك مقدار خاك در بيرونِ رَحِم با طيّ مدارج كمالي به انسانيّت رسيده است يا نه، طيّ مراتبي در كار نبود [بلكه] دفعتاً خداوند خاك را به صورت جسم انسان درآورد و به او روح دَميد. اين دو نظر در مبحث سوم هست ممكن است آراي ديگري هم در مبحث سوم ارائه بشود و آن آراي ياد شده هم در مبحث اول و در مبحث دوم هست. هيچ‌كدام از اينها ضروريِ دين نيستند يعني به صورت روشن و قطعي، صاحب شريعت در اينجا بياني داشته باشد، همان طوري كه فرمود نماز واجب است، روزه واجب است، زكات واجب است، خمس واجب است، جهاد واجب است، حج واجب است، نماز صبح دو ركعت است، ظهر چهار ركعت است، مغرب سه ركعت است; به صورت روشن از صاحب شريعت چيزي رسيده است اينجا به صورت روشن چيزي نرسيده. البته اگر مي‌گذاشتند كه كار به دست اهلش برسد يا شاگردان خوش‌استعدادي كه آنها داشتند، نظير اويسها و سلمانها و ابوذرها و مالكها و كميلها سؤال مي‌كردند يا خود معصومين(عليهم السلام) اين معارف را به آنها تعليم مي‌كردند، به هر حال خيلي از چيزهاست كه سؤال نشده.

ظهور ختم نسل بشري به آدم و حوا عليه‌السلام از آيات قرآن

در مبحث اول، ظاهر آيات و اظهر از آيات [و] روايات اين است كه آنچه در روي زمين زندگي مي‌كند، اينها فرزندان يك پدر و مادرند «كلّكم مِن آدم و آدمُ مِن تراب»[2] اين به صورت روشن در روايات هست; منتها خبر واحد است، يك خبر واحدي كه ظنّي‌السند است، ظنّي‌الدلاله است، قطع‌آور نيست. مسئله هم مسئله تعبّدي و عملي نيست كه انسان به ظاهرِ يك روايت عمل بكند، مي‌خواهد اعتقاد پيدا كند [و] اعتقاد هم به دست كسي نيست. هرگز با يك خبر واحد كسي نمي‌تواند معتقد بشود، جزم پيدا كند. سند ظنّي، دلالت ظنّي، قلبِ انسان هم كه دست انسان نيست اين مثل اعضا و جوارح نيست كه انسان او را وادار بكند به انجام يك عبادت و عملي اين كار نيست، اين پذيرش است. پذيرش هم به دست هيچ‌كس نيست اگر مبادي و علل در قلب پيدا شد انسان باور مي‌كند، پيدا نشد شك دارد. شكّ وجداني را با ظنّ و با ظاهر نمي‌شود برطرف كرد شكّ وجداني را با برهان وجداني يا يقين وجداني بايد برطرف كرد. ولي ظاهر معتمدي كه انسان بتواند اسناد بدهد، هست. روايات ظهورش بيش از آيات است آيات هم تا حدودي كه انسان بتواند به دين اسناد بدهد كه بگويد ظاهر قرآن كريم اين هست، اين است كه آنچه در روي زمين زندگي مي‌كنند فرزندان آدم و حوّا(عليهما السلام)،اند هم اين آيه محلّ بحث كه فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾ و هم آيهٴ ششم سورهٴ «زمر» كه فرمود: ﴿خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾ و هم آيهٴ سورهٴ «اعراف» كه مبدأ پيدايش همه انسانها را نفس واحده مي‌داند.

در سورهٴ «اعراف» آيهٴ 189 اين‌چنين است كه ﴿هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا﴾ كه همه شما از يك نفر هستيد. چرا نفرمود «من آدم»? براي اينكه ثابت كند كه يك حقيقت است كه آ‌ن حقيقت، اول به صورت آدم ظهور كرد، بعد حوّا هم از آن حقيقت و شما هم از آن حقيقت نشأت گرفته‌ايد. فرمود: ﴿هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا﴾، اين ﴿لِيَسْكُنَ﴾ يعني آن نفس واحده، سكونت پيدا كند به اين همسرش، آرام بگيرد.

 

پرسش: ...

پاسخ: اين دو شيء جمعاً يك حقيقت را تشكيل مي‌دهند; بدنش از طين است و روحش هم از عالم امر كه مجموعاً يك واحد را تشكيل مي‌دهند آن را در كيفيت پيدايش آدم(سلام الله عليه) هم فرمود: ﴿إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِّن طِين ٭ فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ﴾[3] كه اگر روح به اين بدن افاضه شده است جمعاً مي‌شود انسان نه روحِ بدون بدن انسان است، نه بدنِ بدون روح اين حقيقت مؤلّف است از بدن و روح يعني از طين و نفس.

 

پرسش: ...

پاسخ: يعني «من حقيقة واحده».

 

پرسش: ...

پاسخ: نفس نه يعني روح، نفسِ در اين سه آيه‌اي كه خوانده شد ﴿خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾ كه در سورهٴ «نساء» است، در سورهٴ «اعراف» است،[4] در سورهٴ «زمر» است[5] يعني «حقيقة واحده» آنجا كه روح دارد در مقابل بدن است كه انسان حقيقتي است كه اين حقيقت را بدن و روح تشكيل مي‌دهد. خب، ظاهر اين آيات اين است كه نسل فعلي به دو نفر ختم مي‌شود; آدم و حوّا و همه هم يك حقيقت دارند.

اين نفس واحده هم همان است كه در آيات ديگر به صورت آدم درآمد ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً﴾;[6] من مي‌خواهم در زمين خليفه قرار بدهم. فرشتگان براي آن انسانِ اوّلي گفتند كه ﴿أتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ﴾[7] و آن انسان اوّلي كه خدا آفرينش آنها را به فرشته‌ها اعلام كرد همين است كه فرمود من آدم آفريدم ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ﴾[8] يا ﴿يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾[9] ﴿يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ﴾[10] كلّ چيزي كه محور اين قصه را تشكيل مي‌دهد آدم و حوّاست، معلوم مي‌شود آن بشرِ اوّلي كه خدا تصميم آفرينش او را به فرشته‌ها اعلام كرد همان آدم است و از همان حقيقت آدم، حوّا هم نشأت گرفته; منتها قرآن چون يك كتابِ علميِ محض نيست، نظير كتبي كه در علوم ديگر نوشته شده قرآن نور است لذا اين مسائل علمي را با آن مسائل تزكيه و تربيتي همراه مي‌كند يعني ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾ را با ﴿يُزَكِّيهِمْ﴾[11] بازگو مي‌كند. يك وقت است كه مي‌فرمايد شما از آدم خلق شديد جدّ اوّلي‌تان آدم است اين به علم تاريخ و مذهب شبيه‌تر است تا علم هدايت، كتاب هدايت. يك وقت مي‌خواهد بفرمايد هيچ راهي براي گناه شما نداريد، هيچ راهي براي تفاخر و استكبار در شما نبايد باشد يك و همه راههاي جاذبه و عاطفه و محبّت بايد به روي شما باز باشد اين دو. اين مسئلهٴ تربيت و تزكيه را در سايه انسان‌شناسي مشخص كرد، فرمود شما ﴿مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾ هستيد يعني از يك حقيقت هستيد بنابراين هيچ دليلي ندارد كه كسي بر ديگري فخر كند، اين يك و چون ﴿مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾ هستيد پس راه تفاخر بسته است، چون همه برادر و خواهر يكديگريد پس بايد به يكديگر عطوف و مهربان باشيد، اين دو. هم راه استكبار و فخر بسته است، هم درهاي عاطفه باز است، اين مي‌شود نور.

كتابهاي ديگر حالا چه در علوم عقلي چه در علوم نقلي، اينها آن بخشهاي علمي را مي‌گيرند. آن بخشهاي تزكيه و بخشهاي هدايت و بخشهاي تربيت در آن نيست لذا مي‌شود علم خشك و سرد. ولي قرآن هم آن معارف علمي را تبيين مي‌كند، هم اين معارف هدايت و تزكيه را بازگو مي‌كند; طوري حرف مي‌زند كه هم علم باشد و هم هدايت يعني مي‌شود نور.

استناد به برخي ازآيات دراثبات تعدد ريشه نسل بشري

بنابراين از اين آياتي كه نفس واحده را ذكر مي‌كند. بعد مي‌فرمايد آدم است و كنارش هم حوّا، اينها وارد بهشت شدند و شما هم بني‌آدم. فرزندان او هستيد اين آيات، به خوبي مشخص مي‌كند كه نسلِ فعلي بشر كه روي زمين زندگي مي‌كنند، فرزندان آدم و حوّا(عليهما السلام)اند. در قبال اين آيات، آيات ديگري هست كه به آن استدلال شده كه تمام افراد بشر فرزندان آدم و حوّا نيستند و آدم و حوّا(عليهما السلام) تنها انسانهاي اوّلي نيستند [بلكه] معاصرين زيادي هم داشتند; افراد زيادي را خدا خلق كرد و هر كدام از آنها منشأ پيدايش نسلهاي فراوان‌اند كه يكي از آنها آدم و حوّاست.

مستند اول آيه 33 سوره مبارکه «آل‌عمران»

آياتي كه به اين استدلال كرده‌اند سه طايفه است يا بيشتر. طايفهٴ اُوليٰ همان آيهٴ سورهٴ «آل‌عمران» بود كه گذشت، گفتند ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَي آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَي الْعَالَمِينَ﴾[12] چون آدم را خدا اصطفا كرد، صفوةالله هست، اصطفا كردن و انتخاب نمودن، فرع بر آن است كه يك عده افراد، معاصر او باشند تا در بين معاصرين آدم، آدم بشود صفوةالله، صفي‌الله.

پاسخ حضرت استاد به استناد فوق

جوابش اين بود كه اگر كلمه ﴿عَلَي الْعَالَمِينَ﴾ نبود ممكن بود اين توهّم در ذهن رسوخ كند; اما چون ﴿عَلَي الْعَالَمِينَ﴾ است، معلوم مي‌شود كه صفي بودن احتياج ندارد كه نسبت به افراد موجود باشد، ممكن است كسي صفي‌الله باشد نسبت به افرادي كه بعداً مي‌آيند چه اينكه نوح در عين حال كه معاصر داشت، صفي‌الله هست نسبت به همه الي يوم القيامه، آل‌ابراهيم، آل‌عمران در عين حال كه معاصراني هم داشتند ولي صفي‌الله‌اند نسبت به همه، حتي نسبت به معدومين حال‌الخطاب و جواب دوم اين بود كه آدم(سلام الله عليه) در آن زادروز خلقتش كه صفي‌الله ممكن است كه نبود، اين اجتبا، اين اصطفا اين مقامات ديگر بعد نصيبشان شده بعد از اينكه خداوند حوّا را آفريد، فرزنداني اينها پيدا كردند در اين جمع ـ ولو جمع كوچك ـ آدم، صفي‌الله شد، اين دو جواب.

مطلب ديگر هم اين است كه اگر صفي‌الله بودن منظور اين است كه او داراي عقل است به عقل و انديشه مسلّح است و انسانهاي قبلي به عقل و انديشه مسلّح نبودند و اين آدم است كه عاقل است و صفيّ است، اين اختصاصي به آدم ندارد، همه ذوي‌العقول اين‌چنين‌اند، همه انسانهايي كه به عقل مسلّح‌اند، اين‌چنين‌اند. البته اگر منظور از اين اصطفا، خصوص نبوّت باشد مي‌توان گفت كه قبلاً افرادي بودند و اوّلين كسي كه به مقام نبوّت رسيد و صفوت نبوت نصيبش شد، آدم(عليه السلام) است، اين طايفهٴ اُوليٰ.

مستند ديگر آيه 11 سورهٴ «اعراف» و پايان سورهٴ «ص»

طايفه ثانيه آياتي است كه نظير سورهٴ مباركهٴ «اعراف» است. در آنجا آمده است كه ﴿لَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ﴾[13] از اينكه فرمود: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ﴾ معلوم مي‌شود كه افراد فراواني را خدا خلق كرد و در بين اينها به آدم يك فيض خاصّي رساند [و] او را مسجودٌله فرشته‌ها كرد كه فرمود: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ﴾ بعد هم وقتي جريان معارضهٴ شيطان را ذكر كرد كه خدا به او فرمود: ﴿مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ﴾[14] بعد از اينكه اين مشاجره گذشت، آن‌گاه بعد از چند آيه دارد كه ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ ٭ ثُمَّ لَآتِيَنَّهُم مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ﴾[15] معلوم مي‌شود يك جمع زيادي خلق شده بودند آن ﴿خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ﴾ نشان مي‌دهد كه جمع زيادي خلق شده بودند و شيطان هم از اينكه گفت ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ يا گفت ﴿لَآتِيَنَّهُم مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ﴾ نشان مي‌دهد كه جمع زيادي خلق شده بودند و يكي از آنها آدم(عليه السلام) است و حوّا.

نمونه اين بحثها، مسئله سورهٴ مباركهٴ «ص» است در سورهٴ مباركهٴ «ص» هم مشابه همين جمع آمده; در پايان سورهٴ مباركهٴ «ص» جريان جمع، ياده شده است و آن اين است كه ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِّن طِين ٭ فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ ٭ فَسَجَدَ الْمَلاَئِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ ٭ إِلَّا إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ﴾[16] آن‌گاه ذات اقدس الهي وقتي اعتراض كرد و او در جواب گفت من بهتر از او هستم به اينجا مي‌رسد كه پس مرا مهلت بدهيد ﴿قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ ٭ إِلَي يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ ٭ قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لْأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ﴾[17] كه ضمير ضمير جمع است پس سخن، سخن از آدم است ولي تهديد به اغواي همه است معلوم مي‌شود جمعي در آنجا موجود بودند پس چه در سورهٴ «اعراف» و چه در پايان سورهٴ «ص» معلوم مي‌شود يك معاصران قابل توجّهي در عصر آدم بودند كه شيطان گفت من همه اينها را اغوا مي‌كنم، اين طايفه ثانيه.

جواب حضرت استاد از مستند دوم قائلين به تعدد

جوابش اين است كه در هر دو بخش، چه در سورهٴ «اعراف» چه در سورهٴ «ص» شواهدي به انضمام سورهٴ «اسراء»[18] پيدا مي‌شود كه اين جمع، معاصران آدم(عليه السلام) نيستند اين همان بني‌آدم‌اند، فرزندان آدم‌اند. در سورهٴ «اعراف» هنوز آن قصه به پايان نرسيده، مي‌بينيم جريان بني‌آدم را ذكر مي‌كند اصل قصّه از آيهٴ يازده شروع مي‌شود تا آيهٴ 27 سورهٴ مباركهٴ «اعراف»، از آيهٴ يازده اين است كه ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ لَمْ يَكُن مِنَ السَّاجِدِينَ﴾ آن‌گاه اين مشاجره سپري مي‌شود، تهديد شيطان شروع مي‌شود كه ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ ٭ ثُمَّ لَآتِيَنَّهُم مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ﴾[19] بعد آ‌ن‌گاه خدا مستقيماً خطاب را به آدم مي‌كند ﴿يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ﴾[20] آن‌گاه جريان وسوسه آدم و حوّا شروع مي‌شود و ﴿فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ﴾[21] شروع مي‌شود و هبوط و خروج بازگو مي‌شود تا مي‌رسد به آيهٴ 26 فرمود: ﴿يَا بَنِي آدَمَ﴾; ﴿يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاساً يُوَارِي سَوْءَاتِكُمْ وَرِيشاً وَلِبَاسُ التَّقْوَي ذلِكَ خَيْرٌ ذلِكَ مِنْ آيَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ ٭ يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم﴾;[22] فرمود اي فرزندان آدم! مواظب باشيد، همان طوري كه پدر و مادر شما را شيطان وسوسه كرد، شما را وسوسه نكند. معلوم مي‌شود اين ضميرهاي جمعي كه قبلاً گذشت ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ﴾[23] يا ﴿ثُمَّ لَآتِيَنَّهُم﴾[24] همه اينها به همان بني‌آدم برمي‌گردد نه به افراد معاصر، براي اينكه آنها نقشي نداشتند طرفِ منازعهٴ شيطان، آدم(سلام الله عليه) است چرا آدم با ديگران عدوّ مبين باشد اينكه قرآن فرمود شيطان با انسان، عدوّ مبين است[25] و در بخش پاياني همين آيات سورهٴ «اعراف» آيهٴ 27 سورهٴ «اعراف» خدا مي‌فرمايد: ﴿يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم﴾ معلوم مي‌شود تهديدهاي شيطان ناظر به بني‌آدم است; اين نسل مورد تهديد اوست.

استناد به آيات 61 و 62 سورهٴ «اسراء» و پاسخ حضرت استاد

از همين قبيل، مي‌توان آيهٴ سورهٴ «اسراء» را به كمك گرفت در سورهٴ «اسراء» آيهٴ 61 و 62 اين است ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ قَالَ ءَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِيناً ٭ قَالَ أَرَأَيْتَكَ هذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ﴾; من ذريّه او را احتناك مي‌كنم، حَنك اينها را مي‌گيرم، همان طوري كه راكب، فَرس مركوب را احتناك مي‌كند افسار مي‌زند به دهنش و حَنكش را مي‌گيرد. خب، اين آن وقت سخن از ذريّه نبود هنوز آدم با حوّا ازدواج نكرد چون اوّلين‌باري كه ذات اقدس الهي جريان خلقت آدم را ذكر مي‌كند اين است كه فرمود: ﴿إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِن طِينٍ ٭ فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ﴾[26] امر، در اين ظرفيت است، هنوز سخن از ذريّه نيست، ولي شيطان در همين مدار مي‌گويد ﴿لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ﴾ نه يعني من او را رها مي‌كنم، فقط ذريّه او را احتناك مي‌كنم يعني من با بني‌آدم دشمنم.

اين ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ﴾ كه در سورهٴ «اعراف» است، ﴿ثُمَّ لَآتِيَنَّهُم﴾ كه در همان سورهٴ «اعراف» است ﴿لْأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ﴾ كه در بخش پاياني سورهٴ «ص» است، همه اينها به آدم و بني‌آدم برمي‌گردد و در نوعِ اين موارد تهديدي، عباد مخلَص استثنا شده; منتها در سورهٴ «ص» و امثال «ص» عباد مخلَص استثنا شده، [27] [28] در سورهٴ «اسراء» ﴿إِلَّا قَلِيلاً﴾[29] استثنا شده كه قليل، همان عباد مخلَص است.

 

پرسش: ...

پاسخ: نه; اين ﴿ثُمَّ﴾ ﴿ثُمَّ﴾ براي ترتيب در كلام است نه ترتيب زمان، براي اينكه در همان جريان سورهٴ «اعراف» دفعتاً ما ديديم سخن از بني‌آدم شروع شد كه ﴿يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم﴾ آن آدم كه آدم شخصي است، براي اينكه ﴿يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ﴾ آدم شخصي است نه نوعي اين بني‌آدم هم بني‌آدم شخصي‌اند يعني فرزندان همان شخص معيّن‌اند، معلوم مي‌شود بني‌آدم كه مي‌گويند يعني فرزندان آدم، نه اينكه آدم، آدم نوعي باشد و بني‌آدم يعني همه انسانها ولو از پدران متعدّدي خلق شده باشند، چون آن پدر و مادري كه مورد فتنه شيطان بودند شخص معيّن بودند و در سورهٴ «اعراف» مي‌فرمايد اي بني‌آدم! مواظب باشيد، همان طوري كه پدر و مادر شما را شيطان وسوسه كرد، شما را وسوسه نكند،[30] مگر پدر و مادر همه انسانها بنا بر اينكه آدم، آدم نوعي باشد اينها وارد بهشت شدند، وسوسه شدند و از بهشت بيرون آمدند يا آدم و حوّاي مشخص بودند كه وارد بهشت شدند و مورد وسوسه شدند و بيرون آمدند. اگر اين قصه را ما تقطيع بكنيم يك بخشش را بگيريم بخش ديگر را رها بكنيم آن توهّم ممكن است ظهور كند; اما اين بحث از آيهٴ يازده [سورهٴ «اعراف»] شروع مي‌شود تا آيهٴ 27 [سورهٴ «اعراف»] تمام مي‌شود، اين يك مجموعه است، در اين مجموعه ما مي‌بينيم سخن از بني‌آدم است مي‌فرمايد اي بني‌آدم! همان طوري كه پدر و مادر شما را شيطان وسوسه كرد، مواظب باشيد شما را فتنه نكند معلوم مي‌شود كه همه انسانها بني‌آدم‌اند و منظور از اين آدم هم آدم شخصي است.

 

مستند ديگر آيات 7 تا 9 سوره مبارکه سجده و بيان حضرت استاد

طايفه ثالثه آياتي است از قبيل آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «سجده» در سورهٴ «سجده» آيهٴ هفت تا نُه اين‌چنين است ﴿الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِينٍ﴾ اين يك، ﴿ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلاَلَةٍ مِن مَاءٍ مَهِينٍ﴾ اين دو، ﴿ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِن رُوحِهِ﴾ اين سه. استدلال اين آقايان اين است كه اين آيات هفت تا نُه سورهٴ «سجده» به سه مرحله نظر دارد. مرحله اول آن مبدأ پيدايش انسانهاي اوّلي است كه اين طين است، مرحله سوم مرحله اين تسويه است كه ﴿ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِن رُوحِهِ﴾ پيدايش انسانهاي عاقل و مسئول است. مرحله اول خيلي ابتدايي است كه از طين است، مرحله سوم پيدايش انسانهاي مستوي‌العقل است كه انسان مسئول است. بين اين مرحله سوم و آن مرحله دوم، همين است كه فرمود: ﴿ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلاَلَةٍ مِن مَاءٍ مَهِينٍ﴾ همينهايي كه زاد و ولد مي‌كردند و انسانهاي غيرمسئول بودند تا برسد به مرحله سوم كه ﴿ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِن رُوحِهِ﴾ اين سه جملهٴ اين سه آيه را بر سه مرحله حمل كردند، گفتند ﴿بَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِينٍ﴾ اين براي مرحله اُوليٰ، ﴿ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِن رُوحِهِ﴾ براي مرحلهٴ سوم، اين ﴿ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلاَلَةٍ مِن مَاءٍ مَهِينٍ﴾ كه در وسط است براي اين نسل وسط، پس انسان يك سلسله طولاني دارد; انسانهاي اوّلي از طين بودند، انسانهاي بعدي براساس زاد و ولد از آنها خلق شدند; انسانهايي كه از آدم به بعد ظهور كردند انسان مستوي‌العقل‌اند، مسوّي‌الروح‌اند و مانند آن.

البته منشأ اين طور برداشتها، اعتماد بيش از حدّي است كه به بعضي از فرضيه‌هاي علمي دارند كه آن فرضيه‌هاي علمي هم به صورت فرضيه است، خيلي قانوني نيست و ثانياً هم راهِ علمي دارد; اين‌چنين نيست كه معارض صريح با ظاهر آيات باشد. در حالي كه از نظر ادبي، اين ﴿الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِينٍ ٭ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلاَلَةٍ مِن مَاءٍ مَهِينٍ ٭ ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيه مِن رُوحي﴾[31] اين ﴿ثُمَّ﴾ در آيهٴ سوم، عطف است بر آن ﴿بَدَأَ﴾ يعني «بَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِينٍ ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِن رُوحِهِ» نه اينكه عطف باشد بر اين ﴿ثُمَّ﴾ دوم اين ﴿ثُمَّ﴾ اول عطف است بر ﴿بَدَأَ﴾ ﴿ثُمَّ﴾ دوم هم عطف است بر ﴿بَدَأَ﴾، ﴿بَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِينٍ ٭ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلاَلَةٍ مِن مَاءٍ مَهِينٍ ٭ ثُمَّ سَوَّاهُ﴾ سوّيٰ همان را كه «بدأ خلقه من طين» چه اينكه فرمود: ﴿إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِن طِينٍ ٭ فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي﴾.[32]

بنابراين اين‌چنين نيست كه آيه دلالت كند، سه مرحله را پشت سر گذاشته باشند: انسانهاي اوّلي از طين باشند،، بعد زاد و ولد كرده باشند; بعد مستوي‌الخلقة و العقل شده باشند اين‌چنين نيست، بلكه همان انساني كه يافت شده بدنش به طين برمي‌گردد و روحش به ذات اقدس الهي برمي‌گردد [و] اين مجموعه، مي‌شود انسان.

دلالت ظاهر قرآن بر ختم نسل بشر فعلي به آدم و حوا (عليهما‌السلام)

بنابراين آنچه از مبحث اول برمي‌آيد اين است كه ظاهر قرآن اين است كه انسانها نه از چهار پدر و مادر خلق شدند نه از چندين پدر و مادر خلق شدند، بلكه از يك پدر و از يك مادر خلق شدند. نه دليل قعطي معتبري بر خلافش اقامه شده است، نه آيات معارضي مي‌تواند جلوي اين ظهور را بگيرد، حالا مي‌ماند مبحث دوم و مبحث سوم.


[2] مشكاة الأنوار، ص59.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo